نکاتی که بهتر است قبل از راه اندازی یک استارت آپ به خاطر داشته باشید

وقتی برای اولین بار اسکی را امتحان می‌کنید و می‌خواهید سرعت خود را کم کنید، غریزه‌تان می‌گوید که باید به عقب متمایل شوید. اما اگر این کار را انجام دهید، کنترل خود را از دست داده و با سرعت از سراشیبی پایین می‌روید. بنابراین، بخشی از یادگیری اسکی این است که یاد بگیرید این واکنش غریزی را سرکوب کنید. در نهایت، عادت‌های جدیدی شکل می‌گیرند، اما در ابتدا نیاز به تلاش آگاهانه دارید. در مراحل اولیه، هنگام پایین آمدن از سراشیبی، فهرستی از نکاتی را که باید به خاطر بسپارید، در ذهن خود مرور می‌کنید.

استارت آپ‌ها به همان اندازه که اسکی غیرطبیعی است، برخلاف شهود نیز هستند. بنابراین، برای استارت آپ‌ها هم فهرستی  از نکات وجود دارد. در اینجا نکاتی که بهتر است قبل از راه اندازی یک استارت آپ به خاطر داشته باشید  راخواهید خواند.

به غرایزتان درمورد افراد اعتماد کنید

استارت آپ‌ها آن‌قدر غیرمعمول و پیچیده‌اند که اگر به همه غرایز خود اعتماد کنید، اشتباهات زیادی مرتکب خواهید شد. با این حال، می‌توانید به غریزه خود درباره‌ی افراد اعتماد کنید. یکی از رایج‌ترین اشتباهاتی که بنیان‌گذاران جوان مرتکب می‌شوند، این است که به اندازه‌ی کافی به این حس اعتماد نمی‌کنند. آن‌ها با افرادی همکاری می‌کنند که در ظاهر بسیار تأثیرگذار به نظر می‌رسند، اما در اعماق وجودشان حسی از تردید نسبت به آن‌ها دارند. بعدها، وقتی مشکلات جدی ایجاد می‌شود، می‌گویند: می‌دانستم که چیزی در مورد او درست نیست، اما این حس را نادیده گرفتم، چون خیلی تأثیرگذار به نظر می‌رسید. اگر در نظر دارید که با کسی وارد همکاری شوید — به عنوان هم‌مؤسس، کارمند، سرمایه‌گذار یا خریدار — و در مورد او نگرانی‌هایی دارید، به احساسات درونی خود اعتماد کنید. اگر کسی به نظرتان فریب‌کار،  دروغگو  یا بی‌احترام به نظر می‌رسد، آن را نادیده نگیرید. با افرادی همکاری کنید که واقعاً آنها را دوست دارید و مدت کافی آنها را شناخته‌اید تا مطمئن باشید.

از مشاورها  کمک بگیرید، حتی آنهایی که بر خلاف میلتان  حرف میزنند

چرا بنیان‌گذاران توصیه‌های مشاوران را نادیده می‌گیرند؟ خب، این همان ویژگی ایده‌های خلاف شهود است، آن‌ها با غریزه و باورهای اولیه شما در تضاد هستند. صحبتهایشان نادرست به نظر می‌رسند، بنابراین واکنش طبیعی شما این است که آن‌ها را کنار بگذارید.

اما در نظر داشته باشید که اگر غرایز بنیان‌گذاران به‌تنهایی پاسخ‌های درستی به آن‌ها می‌داد، دیگر نیازی به مشاور نداشتند. شما با گرفتن مشاوره از دیگران چیزهایی می شنوید که شما را غافلگیر میکند. به همین دلیل است که مربیان اسکی فراوان‌اند، اما مربیان دویدن چندان رایج نیستند—چون دویدن یک مهارت طبیعی است، اما اسکی درست مثل استارت آپ ها نیاز به یادگیری تکنیک‌های غیرمستقیم و خلاف شهود دارد.

دانستن اطلاعات زیاد در مورد استارت آپ‌ها چندان مهم نیست

راه موفقیت در یک استارت آپ این نیست که یک متخصص در زمینه استارت آپ‌ها باشید، بلکه باید یک متخصص در درک کاربران خود و مشکلی که برای آنها حل می‌کنید باشید.

اگر هیچ چیز در مورد، مثلاً، چگونگی جذب سرمایه فرشته‌ای  نمی‌دانید، بابت این موضوع احساس بدی نداشته باشید. چنین مسائلی را می‌توانید زمانی که به آنها نیاز دارید، یاد بگیرید و بعد از انجام آن فراموش کنید.

نه تنها یادگیری جزئیات پیچیده در مورد مکانیزم‌های استارت آپ‌ها ضروری نیست ، بلکه ممکن است تا حدودی خطرناک باشد. یکی دیگر از اشتباهات رایج بنیان‌گذاران جوان این است که صرفاً ظاهر یک استارت آپ را تقلید می‌کنند. آنها یک ایده که به نظر معقول می‌آید می‌سازند، سرمایه جذب می‌کنند با ارزیابی خوب، یک دفتر شیک اجاره می‌کنند، و چند نفر را استخدام می‌کنند. از بیرون به نظر می‌رسد که این همان کاری است که استارت آپ‌ها انجام می‌دهند. اما به تدریج متوجه می‌شوند که چقدر وضعشان خراب است، چون یک چیز اساسی را که واقعاً ضروری است فراموش کرده‌اند: ساختن چیزی که مردم به آن نیاز دارند.

در استارت آپ بازی با سیستم و به دنبال ترفند بودن نتیجه نمی دهد

اولین واکنش بنیان‌گذاران جوان هنگام شروع یک استارت آپ این است که سعی کنند ترفندهایی برای برنده شدن در این بازی جدید پیدا کنند. از آنجا که به نظر می‌رسد جذب سرمایه معیار موفقیت برای استارت آپ‌ها باشد (که خود یک اشتباه کلاسیک از سوی مبتدیان است)، آنها همیشه می‌خواهند بدانند ترفندهایی برای قانع کردن سرمایه‌گذاران چیست. بهترین راه برای قانع کردن سرمایه‌گذاران این است که یک استارت آپ بسازید که واقعاً موفق باشد، یعنی سریع رشد کند، و سپس به سادگی این را به سرمایه‌گذاران بگویید. ترفندهایی برای رشد سریع چیست؟ بهترین راه برای این کار این است که چیزی بسازید که مردم به آن نیاز دارند.

شروع یک استارت آپ جایی است که بازی کردن با سیستم دیگر کار نمی‌کند. بازی کردن با سیستم ممکن است در صورتی که برای یک شرکت بزرگ کار کنید همچنان جواب دهد. بسته به اینکه شرکت چقدر خراب است، می‌توانید با خوش‌خدمتی به افراد درست، نشان دادن ظاهر تولیدی و چیزهای دیگر موفق شوید. اما این در استارت آپ‌ها کار نمی‌کند. هیچ رئیسی برای فریب دادن وجود ندارد، تنها کاربران هستند و تمام چیزی که کاربران به آن اهمیت می‌دهند این است که آیا محصول شما آن چیزی را که می‌خواهند ارائه می‌دهد یا نه.

پس از جستجوی ترفندها دست بردارید. در استارت آپ‌ها ترفندهایی وجود دارد، همانطور که در هر حوزه‌ای اینطور است، اما آنها از نظر اهمیت به اندازه‌ای کمتر از حل مشکل واقعی هستند. یک بنیان‌گذار که هیچ چیزی درباره جذب سرمایه نمی‌داند ولی چیزی ساخته که کاربران آن را دوست دارند، راحت‌تر از کسی که همه ترفندها را می‌داند ولی نمودار استفاده‌اش ثابت است، می‌تواند پول جذب کند. و مهم‌تر از همه، بنیان‌گذاری که چیزی ساخته که کاربران دوست دارند، همان کسی است که بعد از جذب سرمایه به موفقیت خواهد رسید.

اگر استارت آپ شما موفق شود، برای مدت طولانی زندگی شما را در اختیار خواهد گرفت

اگر استارت آپی راه بیندازید، به شکلی که حتی نمی‌توانید تصور کنید، زندگی شما را در بر خواهد گرفت. و حداقل برای چند سال، شاید برای یک دهه، شاید برای باقی‌مانده زندگی کاری‌تان. بنابراین اینجا یک هزینه فرصت واقعی وجود دارد.

هر روز اتفاقات جدیدی در یک استارت آپ موفق رخ می‌دهد که تنها مدیرعامل می‌تواند با آن‌ها کنار بیاید، و او به عنوان مدیرعامل باید با آن‌ها کنار بیاید. اگر حتی برای یک هفته به تعطیلات برود، یک هفته کامل از مسائل انباشته می‌شود. و او باید این را بدون شکایت تحمل کند، بخشی به این دلیل که به عنوان «پدر» شرکت نمی‌تواند هیچ ترس یا ضعفی نشان دهد، و بخشی دیگر به این دلیل که میلیاردرها اگر از سختی‌های زندگی‌شان صحبت کنند هیچ همدردی دریافت نمی‌کنند. این به طور عجیبی باعث می‌شود که سختی‌های کار یک بنیان‌گذار موفق استارت آپ برای تقریباً همه پنهان بماند، به جز کسانی که خودشان این تجربه را داشته‌اند.

در استارت آپ موفق کارها هیچ وقت آسان‌تر نمی‌شود. ماهیت مشکلات تغییر می‌کند

وقتی کسب و کارتان رونق گرفت شما دیگر نگران تأخیرهای ساخت در دفتر مجلل خود در مرکز شهر به جای کولر گازی خراب در آپارتمان استودیویی‌تان هستید. اما حجم کل نگرانی‌ها هیچ وقت کاهش پیدا نمی‌کند؛ اگر هم چیزی تغییر کند، بیشتر می‌شود.

راه‌اندازی یک استارت آپ موفق مشابه داشتن فرزند است به این معنا که مانند دکمه‌ای است که وقتی آن را فشار می‌دهید، زندگی شما را به طور غیرقابل‌برگشتی تغییر می‌دهد. و در حالی که داشتن فرزند واقعاً شگفت‌انگیز است، بسیاری از کارها وجود دارند که قبل از داشتن فرزند راحت‌تر انجام می‌شوند تا بعد از آن.  و از آنجا که می‌توانید فشردن این دکمه را برای مدتی به تأخیر بیندازید، بیشتر مردم در کشورهای ثروتمند این کار را می‌کنند.

از دانشگاه انتظار آموزش کاربردی درمورد راه اندازی استارت آپ نداشته باشید

بسیاری از دانشجویان ورودی به استارت آپ‌ها علاقه‌مند هستند. و از دانشگاه انتظار می‌رود که برای شغل‌های آینده‌شان آماده‌شان کنند. بنابراین دانشجویانی که می‌خواهند استارت آپ راه بیندازند، امیدوارند دانشگاه‌ها بتوانند آنها را در مورد آن آموزش دهند. دانشگاه ها  به دانشجویان در مورد استارت آپ‌ها آموزش دهند، اما این چیزی نیست که شما باید بدانید. آنچه شما باید یاد بگیرید نیازهای کاربران خودتان است، و شما نمی‌توانید این را یاد بگیرید مگر اینکه واقعاً شرکت را راه‌اندازی کنید. بنابراین راه‌اندازی یک استارت آپ ذاتاً چیزی است که تنها از طریق انجام دادن آن می‌توانید به طور واقعی یاد بگیرید.

در دوران دانشگاه و در  سنین  پایین  استارت آپ راه‌اندازی نکنید

نحوه راه‌اندازی یک استارت آپ تنها یک زیرمجموعه از یک مشکل بزرگ‌تر است که شما در تلاش برای حل آن هستید: چگونه یک زندگی خوب داشته باشید. و اگرچه راه‌اندازی یک استارت آپ می‌تواند بخشی از یک زندگی خوب برای بسیاری از افراد بلندپرواز باشد،  راه‌اندازی یک استارت آپ شبیه به یک جستجوی عمقی سریع و بی‌رحمانه است. شما می‌توانید در اوایل ۲۰ سالگی کارهایی انجام دهید که قبل یا بعد از آن نمی‌توانید به خوبی انجام دهید، مانند اینکه به طور ناگهانی به پروژه‌ها وارد شوید و با هزینه بسیار کم سفر کنید. برای افرادی که بلندپرواز نیستند، این نوع کارها به عنوان “شکست در شروع” وحشتناک است، اما برای افرادی که بلندپرواز هستند، می‌تواند نوعی جستجوی بی‌قیمت و بی‌نهایت ارزشمند باشد. اگر در ۲۰ سالگی استارت آپی راه بیندازید و به اندازه کافی موفق باشید، دیگر هیچ وقت نمی‌توانید این کارها را انجام دهید.

مارک زاکربرگ هیچ وقت نمی‌تواند در یک کشور خارجی به طور بی‌خیال وقت بگذراند. او می‌تواند کارهای دیگری انجام دهد که بیشتر افراد نمی‌توانند، مانند اجاره جت‌های خصوصی برای پرواز به کشورهای خارجی. اما موفقیت بسیاری از تصادف‌های خوشایند زندگی‌اش را از بین برده است.

اگر از راه‌اندازی استارت آپ  در سن ۲۰ سالگی صرف‌نظر کنید، احتمال موفقیت شما بیشتر است. شما هیچ چیزی را فدا نکرده‌اید .در صورتی که به طرز غیرمعمولی در ۲۰ سالگی یکی از پروژه‌های جانبی شما مثل فیس‌بوک موفق شود، با انتخابی روبه‌رو خواهید شد که باید تصمیم بگیرید که آیا آن را دنبال کنید یا نه، و ممکن است منطقی باشد که آن را دنبال کنید. اما روش معمولی که استارت آپ‌ها رشد می‌کنند این است که بنیان‌گذاران آن‌ها را به حرکت در می‌آورند، و این که در ۲۰ سالگی بخواهید این کار را انجام دهید، کاملاً احمقانه است.

اگر از راه‌اندازی استارت آپ کاملاً وحشت دارید، احتمالاً نباید این کار را انجام دهید. اما اگر فقط مطمئن نیستید که توانایی انجام آن را دارید یا نه، تنها راه برای فهمیدنش این است که امتحان کنید

راه‌اندازی یک استارت آپ واقعاً سخت است. چطور می‌توانید تشخیص دهید که آیا برای این چالش آماده‌اید؟ احتمالاً تاکنون کار زیادی انجام نداده‌اید که شبیه به بنیان‌گذاری یک استارت آپ باشد. راه‌اندازی یک استارت آپ شما را به شدت تغییر خواهد داد. پس آنچه در تلاش برای برآورد آن هستید فقط این نیست که اکنون چه کسی هستید، بلکه این است که به چه کسی می‌توانید تبدیل شوید. و چه کسی می‌تواند چنین چیزی را پیش‌بینی کند؟ بنیان‌گذاران گاهی فکر می‌کنند که می‌دانند. برخی با این اطمینان وارد می‌شوند که موفق خواهند شد، همان‌طور که در تمام آزمون‌های (معدود، مصنوعی و آسان) زندگی‌شان تا به حال موفق شده‌اند. اما بین نگرش اولیه‌ی بنیان‌گذاران و میزان موفقیت شرکت‌هایشان ارتباط چندانی وجود ندارد.

ذهن خود را به گونه‌ای شکل دهید که ایده‌های استارت آپی به‌صورت ناخودآگاه در آن شکل بگیرند

اگر روزی بخواهید یک استارت آپ راه‌اندازی کنید، در ابتدا فقط به دو چیز نیاز دارید: یک ایده و هم‌بنیان‌گذاران. و روش به دست آوردن هر دو یکسان است.

 راه پیدا کردن ایده‌های استارت آپی این نیست که سعی کنید به ایده‌های استارت آپی فکر کنید. اگر به‌طور آگاهانه سعی کنید ایده‌هایی که به ذهنتان می‌رسند نه‌تنها بد خواهند بود، بلکه بد و درعین‌حال منطقی به نظر می‌رسند. یعنی قبل از اینکه متوجه شوید ایده‌تان بد است، زمان زیادی را برای آن هدر خواهید داد.

برای اینکه هم‌زمان با پیدا کردن ایده، هم‌بنیان‌گذاران خود را نیز پیدا می‌کنید روی مسائلی کار کنید که واقعاً برایتان جذاب هستند و این کار را در کنار افرادی انجام دهید که دوستشان دارید و برایشان احترام قائل هستید.

بهترین استارت آپ‌ها تقریباً همیشه به‌عنوان پروژه‌های جانبی شروع می‌شوند

بهترین استارت آپ‌ها تقریباً همیشه به‌عنوان پروژه‌های جانبی شروع می‌شوند به عنوان مثال توییتر و جیمیل و اینستاگرام در ابتدا پروژه جانبی بودند. ایده‌های فوق‌العاده معمولاً آن‌قدر غیرمعمول هستند که ذهن آگاه شما آن‌ها را به‌عنوان ایده‌هایی برای یک شرکت رد می‌کند.  

اگر به مشکلات واقعاً جالب علاقه دارید، با انرژی کامل به آن پرداخته و به آن اهمیت بدهید؛ این بهترین راه برای آماده شدن برای یک استارت آپ است.

تاریخ پر از مثال‌هایی است از افرادی جوان که روی مسائلی مهم کار می‌کردند که هیچ‌کس ، به ویژه والدینشان در آن زمان اهمیت آن‌ها را نمی‌دانست. از طرفی، تاریخ حتی پرتر از مثال‌هایی است که در آن والدین فکر می‌کردند بچه‌هایشان در حال هدر دادن وقتشان هستند و در این مورد درست فکر می‌کردند. پس چطور می‌توان فهمید که دارید روی مسائل واقعی کار می‌کنید؟

در جستجو تخصص پیدا کنید. و راه به دست آوردن تخصص در جستجو این است که توسط کنجکاوی واقعی هدایت شوید، نه به خاطر یک هدف پنهانی. در بهترین حالت، شروع یک استارت آپ تنها یک انگیزه پنهانی برای کنجکاوی است. و شما بهترین کار را انجام خواهید داد اگر انگیزه پنهانی را در اواخر فرایند وارد کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *