چه چیزهایی باعث شکست استارت آپها میشود؟
میتوان گفت ، تنها یک اشتباه است که استارت آپها را نابود میکند: نساختن چیزی که کاربران واقعاً میخواهند. اگر چیزی بسازید که کاربران به آن نیاز دارند، احتمالاً موفق خواهید شد، صرفنظر از اینکه چه کارهای دیگری انجام میدهید یا نمیدهید. اما اگر چنین چیزی نسازید، شکست شما بدون توجه به سایر اقداماتتان حتمی است،. بنابراین، این در واقع فهرستی از ۱۸ عاملی است که باعث میشوند استارت آپها چیزی را که کاربران میخواهند، نسازند.
بنیانگذارِ تنها
آیا تا به حال دقت کردهاید که تعداد استارت آپهای موفقی که تنها یک بنیانگذار داشتهاند، چقدر کم است؟ داشتن چند بنیانگذار به معنای تقسیم مسئولیتها، تصمیمگیری بهتر و افزایش شانس بقا در شرایط سخت است.
مشکل داشتن یک بنیانگذار چیست؟ این یک نشانه عدم اعتماد است. احتمالاً به این معنی که بنیانگذار نتوانسته کسی از دوستانش را متقاعد کند که همراه او این استارت آپ را راهاندازی کند. اگر آنها حاضر به پیوستن به او نباشند، ممکن است نشانهای باشد که یا ایدهاش قانعکننده نیست، یا خودش فرد مناسبی برای هدایت یک استارت آپ نیست.
از طرفی راهاندازی یک استارت آپ برای یک نفر بیش از حد سخت است. حتی اگر بتوانید تمام کارها را بهتنهایی انجام دهید، همچنان به همکارانی نیاز دارید که با شما ایدهپردازی کنند، شما را از تصمیمات اشتباه بازدارند و در مواقع سختی به شما انگیزه بدهند.
همچنین نقاط بحرانی در یک استارت آپ آنقدر دشوارند که تعداد کمی از افراد میتوانند بهتنهایی از پس آنها برآیند. وقتی چند بنیانگذار در کنار هم باشند، نوعی روحیه تیمی بین آنها شکل میگیرد. نوعی حس تعهد و مسئولیتپذیری که وقتی یک استارت آپ تنها یک بنیانگذار داشته باشد، این عامل انگیزشی مهم از بین میرود.
موقعیت مکانی بد
دلیلی که استارت آپها در برخی شهرها موفقترند احتمالاً همان دلیل موفقیت دیگر صنایع در شهرهای مناسب است: اینجا جایی است که متخصصان در آن حضور دارند. استانداردها بالاتر است؛ مردم نسبت به آنچه که شما انجام میدهید همدلی بیشتری دارند؛ نوع افرادی که میخواهید استخدام کنید در آنجا زندگی می کنند؛ صنایع پشتیبانی در آنجا حضور دارند و افرادی که بهطور تصادفی ملاقات میکنید در همان صنعت هستند.
عقب نشینی بخاطر ترس از رقبا
اگر چیزی خوب بسازی، حتماً رقبایی خواهی داشت، تنها راه اجتناب از رقابت، اجتناب از ایدههای خوب است.
ترس از مشکلات بزرگ عمدتاً ناخودآگاه است. اینطور نیست که افراد ایدههای بزرگ را در ذهن داشته باشند ولی تصمیم بگیرند به دلیل احساس امنیت بیشتر، به ایدههای کوچکتر روی بیاورند. ناخودآگاه شما حتی اجازه نمیدهد که به ایدههای بزرگ فکر کنید. پس راهحل این است که بدون درگیر کردن خودتان به ایدهها فکر کنید. چه ایدهای میتواند برای کسی دیگر به عنوان یک استارت آپ عالی باشد؟
ایده مشتق شده
بسیاری از ایده ها، تقلید از یک شرکت موجود هستند. این یکی از منابع ایدههاست، اما بهترین نیست. اگر به ریشههای استارت آپهای موفق نگاه کنید، کمتر استارت آپی بوده که به تقلید از استارت آپی دیگر شروع شده باشد. این استارت آپها ایدههایشان را از کجا گرفتند؟ معمولاً از یک مشکل خاص و حلنشدهای که بنیانگذاران شناسایی کرده بودند.
به نظر میرسد بهترین مشکلاتی که میتوان حل کرد، مشکلاتی هستند که شخصاً شما را تحت تأثیر قرار میدهند.
به جای شروع از شرکتها و بازگشت به مشکلاتی که آنها حل کردهاند، به دنبال مشکلات باشید و شرکتی را تصور کنید که ممکن است آنها را حل کند.
پافشاری بر ایده و طرح کسب و کار اولیه
در برخی حوزهها، راه موفقیت داشتن یک چشمانداز روشن و پایبند ماندن به آن، بدون توجه به موانع، است. اما راهاندازی استارت آپ از این دسته نیست. رویکرد «پایبند ماندن به چشمانداز» برای اهدافی مانند کسب مدال طلای المپیک، که مسئله کاملاً مشخص است، جواب میدهد. اما استارت آپها بیشتر شبیه به علم هستند، جایی که باید مسیر را دنبال کنید و ببینید شما را به کجا میبرد
پس بیش از حد به برنامهی اولیهی خود وابسته نشوید، زیرا احتمالاً اشتباه است. بیشتر استارت آپهای موفق در نهایت کاری متفاوت از آنچه در ابتدا قصد داشتند انجام میدهند باید آماده باشید تا زمانی که یک ایدهی بهتر ظاهر شد، آن را ببینید و بپذیرید.
اما پذیرش ایدههای جدید باید با دقت تنظیم شود. تغییر ایده هر هفته به همان اندازه مرگبار خواهد بود. اگر در هر ایدهی جدید بتوانید بیشتر آنچه را که برای ایدههای قبلی ساختهاید، مجدداً استفاده کنید، احتمالاً در مسیری هستید که به یک نتیجهی موفق منتهی میشود. اما اگر مدام از صفر شروع میکنید، این نشانهی بدی است. اگر در فکر تغییر مسیر هستید و کاربرانتان نسبت به آن هیجانزده به نظر میرسند، احتمالاً این تغییر یک انتخاب خوب خواهد بود.
استخدام برنامه نویس بد
افراد کسبوکار معمولاً نمیتوانند تشخیص دهند که کدام برنامهنویسان واقعاً خوب هستند. آنها حتی شانسی برای جذب بهترین برنامهنویسان ندارند، چون هیچ برنامهنویس درجه یکی علاقهای به اجرای صرفِ ایدهی یک کسبوکار ندارد.
در عمل، آنچه اتفاق میافتد این است که افراد کسبوکار، برنامهنویسانی را انتخاب میکنند که فکر میکنند خوب هستند اما در واقع نیستند. سپس با تعجب میبینند که استارت آپشان مانند یک بمبافکن جنگ جهانی دوم بهسختی حرکت میکند، درحالیکه رقبایشان مثل جتهای جنگنده از کنارشان عبور میکنند.
انتخاب پلتفرم اشتباه
یک مشکل مهم (چون معمولاً توسط برنامهنویسان ضعیف انجام میشود) انتخاب پلتفرم اشتباه است.
پلتفرم یک کلمه مبهم است. ممکن است به معنای سیستمعامل، زبان برنامهنویسی، یا یک “چارچوب” ساخته شده بر روی یک زبان برنامهنویسی باشد.
چطور پلتفرمهای درست را انتخاب کنید؟ روش معمول این است که برنامهنویسان خوب استخدام کنید و به آنها اجازه دهید انتخاب کنند. میتوانید به یکی از بهترین دپارتمانهای علوم کامپیوتر مراجعه کنید و ببینید در پروژههای تحقیقاتی از چه پلتفرمهایی استفاده میکنند
کندی در عرضه
استارت آپها انواع بهانهها را برای به تأخیر انداختن راهاندازی خود میآورند. بیشتر آنها معادل بهانههایی هستند که مردم برای تعویق انداختن کارها در زندگی روزمره استفاده میکنند. یکی از دلایل راهاندازی سریع این است که شما را مجبور میکند تا بخشی از کار را واقعاً تمام کنید. هیچ چیزی واقعاً تمام نشده است تا زمانی که منتشر شود
چندین مشکل مختلف به شکل تأخیر در راهاندازی ظاهر میشوند: کار کردن با سرعت خیلی پایین؛ درک نکردن درست مشکل؛ ترس از مواجهه با کاربران؛ ترس از قضاوت شدن؛ کار کردن روی پروژههای مختلف به طور همزمان؛ کمالگرایی بیش از حد.
عجله در عرضه
خطر اینجا این است که ممکن است اعتبار شما خراب شود. شما چیزی را راهاندازی میکنید، کاربران اولیه آن را امتحان میکنند، و اگر کارایی نداشته باشد، ممکن است هیچ وقت دوباره به آن بازنگردند.
با این حال کاربران اولیهای که باید آنها را تحت تأثیر قرار دهید، نسبتاً بردبار هستند. آنها از یک محصول جدید انتظار ندارند که همه چیز را انجام دهد؛ فقط کافی است که کاری انجام دهد.
نداشتن کاربر مشخص در ذهن
شما نمیتوانید چیزهایی بسازید که کاربران دوست دارند، مگر اینکه آنها را درک کنید. شاید شما به همان اندازه که مشکل خود را درک میکنید، ثروت خلق میکنید، و مشکلاتی که بهتر از همه درک میکنید، مشکلات خودتان هستند
اگر در تلاش باشید مشکلاتی را حل کنید که آنها را درک نمیکنید، به دردسر میافتید
و با این حال، تعداد شگفتآوری از بنیانگذاران تمایل دارند فرض کنند که کسی، که دقیقاً نمیدانند کیست، چیزی را که آنها میسازند میخواهد.
زمانی که برای دیگران طراحی میکنید، باید روش تجربی را دنبال کنید. دیگر نمیتوانید حدس بزنید چه چیزی کار خواهد کرد؛ شما باید کاربران را پیدا کنید و واکنشهای آنها را اندازهگیری کنید. بنابراین، اگر قرار است چیزی برای نوجوانها یا گروه دیگری بسازید که شما جزو آنها نیستید، باید قادر باشید برخی از آنها را متقاعد کنید که از چیزی که میسازید استفاده کنند. اگر نتوانید، شما در مسیر اشتباهی هستید.
جمعآوری پول کمتر از حد نیاز
بیشتر استارت آپهای موفق در یک نقطه از زمان سرمایهگذاری دریافت میکنند. اما چقدر باید سرمایه جمعآوری کنید؟
پول کم یعنی کافی نبودن برای رسیدن به سطح بالاتر، اگر فقط یک ایده دارید سطح بالاتر برای شما یک نمونه اولیه کارکردی است؛ اگر نمونه اولیه دارید، راهاندازی و اگر راهاندازی کردهاید، رشد قابل توجه برای شما سطح بالاتر است.
پس اگر از سرمایهگذاران پول بگیرید، باید کافی باشد تا به گام بعدی برسید.
زیاد خرج کردن
تشخیص اینکه خرج کردن زیاد بوده یا جمعآوری پول کم، دشوار است. اگر پول تمام شود، میتوان گفت که هر دو دلیل میتواند باشد. تنها راه برای تصمیمگیری این است که با دیگر استارت آپها مقایسه کنید.
سوزاندن پول زیاد به اندازه گذشته رایج نیست. علاوه بر این، راهاندازی استارت آپ ارزانتر از گذشته شده است.
راه کلاسیک سوزاندن پول، استخدام افراد زیاد است. این کار علاوه بر افزایش هزینهها، سرعت شما را هم کاهش میدهد.
پیشنهادات کلی درباره استخدام : اگر میتوانید از آن اجتناب کنید، اجتناب کنید! به افراد با سهام شرکت پول بدهید نه حقوق، نه تنها برای صرفهجویی در هزینهها، بلکه چون میخواهید افرادی را جذب کنید که به اندازه کافی متعهد هستند و فقط افرادی را استخدام کنید که یا قرار است کد بنویسند یا کاربران را جذب کنند، چون این دو کار تنها چیزهایی هستند که در ابتدا به آنها نیاز دارید.
جمعآوری پول زیاد
واضح است که پول کم میتواند شما را نابود کند، اما آیا چیزی به نام داشتن پول زیاد هم وجود دارد؟
بله و نه. مشکل نه چندان از خود پول بلکه از چیزی است که با آن میآید است.” اگر سرمایهگذاران شما را تأمین مالی کنند، میخواهند که پول شما به کار بیفتد. حداقل شما به فضای اداری مناسب نقل مکان خواهید کرد و افراد بیشتری استخدام خواهید کرد. این جو را نه لزوماً به نفع شما تغییر خواهد داد، حالا بیشتر کارکنان شما کارمند خواهند بود نه بنیانگذار. آنها به اندازه کافی متعهد نخواهند بود؛ نیاز دارند که به آنها گفته شود چه کاری انجام دهند؛ و شروع به دخالت در سیاستهای اداری خواهند کرد
شاید خطرناکتر این باشد که وقتی پول زیادی جمعآوری میکنید، تغییر مسیر سختتر میشود.
یکی دیگر از معایب سرمایهگذاریهای بزرگ، زمان زیادی است که میگیرند. زمان لازم برای جمعآوری پول با میزان آن افزایش مییابد. سرمایهگذاران خطرپذیر هیچوقت کاملاً بله یا نه نمیگویند؛ آنها شما را وارد گفتگویی ظاهراً بیپایان میکنند و شما نمیخواهید تمام وقت خود را صرف صحبت با سرمایهگذاران کنید در حالی که رقبای شما زمان خود را صرف ساختن چیزها میکنند
اولین معامله معقولی که دریافت میکنید را بپذیرید. مهم نیست که آیا میتوانید در جای دیگری معاملهای ۳۰٪ بهتر بگیرید یا نه. از نظر اقتصادی، استارت آپها یک بازی همه یا هیچ هستند. گشت و گذار برای پیدا کردن معاملههای بهتر در بین سرمایهگذاران هدر دادن زمان است
مدیریت ضعیف سرمایهگذاران
به عنوان یک بنیانگذار، شما باید سرمایهگذاران خود را مدیریت کنید. نباید آنها را نادیده بگیرید و نباید اجازه دهید که آنها شرکت را اداره کنند. این کار باید متعلق به شما باشد. اگر سرمایهگذاران بینش کافی برای اداره شرکتهایی که تأمین مالی میکنند داشتند، چرا خودشان آنها را شروع نکردند؟
عصبی کردن سرمایهگذاران با نادیده گرفتن آنها احتمالاً کمتر از تسلیم شدن در برابر آنها خطرناک است.
مقدار کار سختی که باید روی مدیریت سرمایهگذاران انجام دهید معمولاً بستگی به مقدار پولی دارد که جذب کردهاید.
به شرطی که به نظر برسد که به سرعت پیشرفت میکنید، بیشتر سرمایهگذاران شما را راحت خواهند گذاشت. اما همیشه اوضاع در استارت آپها به نرمی پیش نمیرود. سرمایهگذاران حتی برای موفقترین شرکتها هم مشکل ایجاد کردهاند
تمرکز کردن بر روی مدل کسبوکار به جای تمرکز بر محصول
ساختن چیزی که مردم بخواهند خیلی سختتر از کسب درآمد از آن است، بهتر است مدل کسبوکار را برای بعد بگذارید، مشکل اصلی در یک استارت آپ این است که چطور ثروت خلق کنید ( مقدار چیزی که مردم میخواهند ضربدر تعداد افرادی که آن را میخواهند)، نه اینکه چطور آن ثروت را به پول تبدیل کنید
شرکتهایی که موفق میشوند، آنهایی هستند که اولویت را به کاربران میدهند. بیمسئولیتی است که به مدلهای کسبوکار فکر نکنید. ولی ده برابر بیمسئولیتتر است که به محصول فکر نکنید.
تمرکز کردن بر روی مدل کسبوکار به جای تمرکز بر محصول
ساختن چیزی که مردم بخواهند خیلی سختتر از کسب درآمد از آن است، بهتر است مدل کسبوکار را برای بعد بگذارید، مشکل اصلی در یک استارت آپ این است که چطور ثروت خلق کنید ( مقدار چیزی که مردم میخواهند ضربدر تعداد افرادی که آن را میخواهند)، نه اینکه چطور آن ثروت را به پول تبدیل کنید
شرکتهایی که موفق میشوند، آنهایی هستند که اولویت را به کاربران میدهند. بیمسئولیتی است که به مدلهای کسبوکار فکر نکنید. ولی ده برابر بیمسئولیتتر است که به محصول فکر نکنید.
نداشتن تمایل به انجام کارهای سخت
تقریباً تمام برنامهنویسان ترجیح میدهند وقت خود را صرف نوشتن کد کنند و فرد دیگری مسئولیت کارهای مانند استخراج پول از آن را بر عهده بگیرد.
بیشتر برنامهنویسان ترجیح میدهند فقط ایده داشته باشند. اما بازار زیادی برای ایدهها وجود ندارد. هیچکس به یک ایده اعتماد نمیکند تا زمانی که آن را در یک محصول تجسم کنید و از آن برای ساخت یک پایگاه کاربری استفاده کنید.
خریداران انسان هستند و قاعدتا میلیونها دلار به چند جوان آنهم فقط به خاطر اینکه باهوش هستند نخواهند داد.
اگر میخواهید کاربران را جذب کنید، احتمالاً باید از پشت کامپیوترتان بلند شوید و آنها را پیدا کنید. این کار ناخوشایند است، اما اگر بتوانید خودتان را وادار کنید که این کار را انجام دهید، شانس موفقیت شما بسیار بیشتر خواهد بود.
مشاجرات میان بنیانگذاران
مشاجرات بین بنیانگذاران به طرز شگفتانگیزی رایج است.
جدایی یک بنیانگذار لزوماً به معنای پایان استارت آپ نیست. استارت آپهای موفق زیادی بودهاند که این اتفاق برایشان افتاده است. خوشبختانه معمولاً این بنیانگذار کمتعهدتر است که میرود. اگر سه بنیانگذار داشته باشید و یکی که بهطور نسبی کمتعهدتر بوده است، جدا شود، مشکلی ایجاد نمیشود. اما اگر دو بنیانگذار داشته باشید و یکی از آنها برود، یا کسی که مهارتهای فنی حیاتی دارد جدا شود، این یک مشکل بزرگتر است. با این حال، حتی در این شرایط هم میتوان به بقای استارت آپ امید داشت.
بیشتر اختلافات نه به دلیل شرایط، بلکه به دلیل خود افراد است. افراد مهمترین جزء یک استارت آپ هستند، پس در این زمینه هیچ مصالحهای نکنید. بیشتر بنیانگذاران که از چنین اختلافاتی آسیب دیدهاند احتمالاً در ابتدای کار مشکوک بودهاند. از سرکوب شک و تردیدها خودداری کنید. اصلاح مشکلات قبل از شروع شرکت خیلی آسانتر از زمانی است که شرکت شروع شده باشد.
تلاشی ناقص
نوع معمول شکست استارت آپها، آنهایی هستند که هیچ کار قابل توجهی انجام نمیدهند. این استارت آپها آنقدر بیصدا و بیثمر هستند که حتی هیچگاه در رسانهها مطرح نمیشوند. این پروژهها معمولاً توسط چند نفر شروع میشوند که آن را به عنوان یک پروژه جانبی در کنار کار روزانهشان پیش میبرند، اما هیچگاه به جایی نمیرسند و به تدریج کنار گذاشته میشوند.
از نظر آماری، اگر بخواهید از شکست جلوگیری کنید، بهتر است که شغل روزانهتان را رها کنید. بیشتر بنیانگذاران استارت آپهای شکستخورده شغل روزانهشان را رها نمیکنند، شاید دلیل اینکه آنها وقت بیشتری را به استارت آپ خود اختصاص نمیدهند این است که میدانند این یک سرمایهگذاری بد است.